پایگاه اطلاع رسانی ریسمان – یکشنبه ۱۶ آذر ۹۹، رضا محمدحسینی، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج در نامهای تحت عنوان «آیا برایشان راحتتر نبود مردم را منحل کنند و مردم دیگری را انتخاب کنند؟» خواستار اتحاد همگانی علیه احکامی چون اعدام شد.
متن کامل نامه:
«آیا برایشان راحتتر نبود مردم را منحل کنند و مردم دیگری را انتخاب کنند؟ (با اقتباس از جمله برتولت برشت)
مردم منحل شده آنهایی هستند که به فجایع عادت کردهاند، همان مردمی که شاهد اعدامها و سرکوبها از نخستین روزهای روی کار آمدن این این حکومت تبهکار بودند؛ و واکنشهایی در خور و بسنده نشان ندادند و همین باعث شد که فجایع در سالها و دهههای پس از آن تکرار و تشدید شود. (قتلهای زنجیرهای، کوی دانشگاه، کشتار ۸۸، ۹۶ و ۹۸)
چرا این فجایع تشدید و بیشتر شد؟!
امروز شاهد این هستیم که با وجود امکان اطلاع رسانی بیشتر و بهتر با توجه به گسترش شبکههای اجتماعی و با این که مردم خیلی راحتتر میتوانند فجایع را ببینند؛ اما همچنان شاهد واکنش های درست و بسنده نیستیم. امروز میدانیم که آقای دکتر احمدرضا جلالی در یک قدمی طناب دار قرار دارد، دیروز برای نوید افکاری، کمی پیشتر از آن برای زانیار، لقمان، شهرام، سحر و نداها سوگواری کردیم. گاه یادمان میافتد بهتر است بهجای سوگواری کنش در خور توجهی انجام دهیم تا دوباره سوگوار عزیز دیگری نشویم. برای مثال تابستان امسال همدل و همصدا شدیم و احکام ناعادلانه اعدام برای سه جوان آزادیخواه که در قیام آبان ۹۸ شرکت کرده بودند را متوقف کردیم.
پس چرا این همدلی همیشگی نیست؟
امروز میدانیم که تعدادی از کنشگران سیاسی، آنها که برای اخذ مطالبات مردم شان جنگیدند و به جرم عشق ورزیدن به سرزمین و مردم شان محکوم به تحمل حبس شدند، علاوه بر تحمل حبس، شکنجههای دیگری مثل سلولهای انفرادی، بستن دستبند و پابندهای تیز و برنده آزاردهنده، زدن چشمبند و پوشش اجباری لباس تحقیرآمیز زندان و گشودن پرونده جدید علیه زندانیان سیاسی که در حال سپری کردن مدت حبس خود هستند، متحمل میشوند. به علت تشدید فشار علیه فعالین سیاسی، همچنین بدرفتاریها و شکنجههایی که هم نقض فاحش حقوق بشر، آسیب به کرامت انسانی و در موارد بسیار، حتی نقض قوانین سیستم موجود است را به جان خریدند اما همچنان امروز شاهد ظلم های دیگری نسبت به کودکان کار، کپرنشینان بلوچ، کولبران کرد، کارگران و دانشجویان، زنان و تقریبا تمام اقشار جامعه هستیم. به واقع که ما واکنشی در خور به این حجم از ظلم نشان ندادهایم. البته عدهای از مردم، عمر و جان خود را صرف مبارزه با این دستگاه دیکتاتوری کردهاند ولی شوربختانه تنها ماندهاند!
پس نتیجه میگیریم که در اکثر مواقع به جای اینکه حکومت منتخب مردم باشد، مردم منتخب ستمگران و سرکوبگران بودهاند و این دقیقا انگیزه نگارش این متن بوده است. نگارنده خود یکی از جوانان میهن دوست است که از هممیهنانش خواهشی دارد. به واقع شرط انسان بودن این است که در زمین دیکتاتور بازی نکنیم، یعنی آنچه آنها میخواهند نباشیم. امروز آنها وقیحانه میگویند: «هر کس مخالف شرایط موجود در جمهوری اسلامی است میتواند ایران را ترک کند». ما باید با ایستادگی آزادیخواهانه خود، آنها را از رسیدن به اهداف شومشان بازداریم. فضای باز سیاسی یکی از ملزومات دموکراسی است. پس آنگاه که حکومت برای هر فعال سیاسی (با هر گرایش فکری) حتی آنان که عقاید متفاوت با ما دارند احکامی ظالمانه صادر میکند، باید همه، همدل و هم صدا شده و بر علیه سرکوب سیستماتیک آنها بایستیم، زیرا که هیچ چیز به اندازه همزیستی و فراتر از اینها، پشتیبانی از آنانی که شبیه ما نیستند، روح حقیقی آزادی را نشان نمیدهند. «جانم را و حتی از جان عزیزتر، آزادیام را میدهم تا تو که مخالف من هستی بتوانی آزادانه اظهار نظر کنی».
پس همصدا و هم دل، با اعدامها و سرکوبها مخالفت میکنیم و به پا میخیزیم تا شکنجه و شکنجهگر را به تاریخ بسپاریم و کشورمان را از دست حکومت تبهکار باز پس بگیریم. باور دارم با همین دستهای خالی، رویاهای خود را محقق خواهیم ساخت.
رضا محمدحسینی/ ۱۴ آذر ماه ۱۳۹۹/ زندان رجایی شهر کرج».