یادداشت های تحریریه

دین و حقوق بشر؛ دو خط موازی تا بی نهایت!

سابقه مستند خداانگاری و پندار دین باور به دوران پارینه سنگی و انسان شکارچی غارنشین می رسد! اما شاید از همان ابتدا که بشر اولیه با مرگ و ناتوانی در برابر بلایای طبیعی روبرو شد،حامی خود را هم در آسمانها جستجو کرده باشد! 

فروید ریشه این باور را در ترسی می‌داند که راسل با توجه به انتخاب طبیعی فرگشت، آن را وحشت از نبودن تعبیر میکند! انگاره‌های ایهامی این هراس همراه با احترام را می‌توان در آیین‌های مذهبی پانزده هزار سال پیش آفریقای مرکزی و بین‌النهرین و اولین ساکنان مصر سفلی مشاهده نمود، آنجا که جادوگران تلاش می‌کردند با نذر قربانی قدرت‌های آسمانی و ارواح مقدس را واسطه قرار دهند تا با دور کردن شیاطین منشا خیر و برکت شوند! 

با گسترش کشاورزی و شکل گیری نخستین کانون‌های مدنیت ساکن، هر قبیله‌ای بسته به اولویت عامل طبیعی تاثیر  گزار در روند زندگی‌اش خدایش را هم انتخاب نمود و باورهای اولیه در قالب هویت‌های مشترک و آیینی تشکل پیدا کردند.

در کنار آن حاکمان نیز تلاش کردند با نسبت دادن ریشه‌های خونی خود به آسمانها قداست جایگاهشان را تثبیت کرده و استبداد و سرکوب را چه به بهانه نماینده و فرزند خدایان و حتی خود آنها مشروعیت بخشند.

یوهان گوتفرید فون هردر فیلسوف آلمانی قرن هجدهم در کتاب یادداشتهایی بر مطالعات خداشناسی عقیده دارد که دستورات پروردگارهمیشه بر دستورات انسان ساخته برتری دارند و اگر تفکر در مطلبی در تضاد با مذهب قرار گیرد ریشه آن عدم جامعیت ادراک بشری است.

این باور نه تنها در ادیان ابراهیمی بلکه در باورهای بودایی و برهمایی هم دیده می‌شود. بدتر از آن اینکه هر هنگامه‌ای که ذهن پرسشگر بر قانونی آسمانی علامت سوال می‌گذارد به تکفیر و انکار متهم می‌شود.

این مقدمه را برای این آورده‌ایم تا به پرسش اصلی این مقال برسم، آیا دین و حقوق بشر با یکدیگر همخوانی دارند؟ به ویژه آنکه ادیان مدعی آزادی انسان و اختیار در اطاعت از پاداش و مجازات هم می‌گویند!

پاسخ این سوال را با یک پرسش فلسفی دیگر  شروع میکنم کدامیک مهم تر است انسان یا مذهب؟ اگر حق انسان را فرا سنی بدانیم آنگاه باید قوانین را هم با فطرت انسانی فارغ از باور و نژاد و جنسیت آن در نظر بگیریم بسیاری از اخلاق شناسان مانند امانوئل کانتبه ریشه‌های فطری خیر و شر باور داشته و حتی عده‌ای دیگر مانند دیوید هیوم تناقضات ذات انسان را از قوانین مدون مذهبی موجود کمتر می‌دانند.

اما اگر جامعیت را به مذهب دهیم آنگاه انسان در کانون تبیین و تشریع قرار نخواهد داشت و بحث هدایتی آسمانی مطرح می‌شود که خیر و صلاح بشر را بهتر از او می‌داند!

اما بر فرض دوم باید تمامی افراد را معتقد به یک دین واحد بدانیم که دستورات آن در سراسر جهان به یک شکل ساری باشد و اینکه این باورمندی به اختیار است یا اجبار و اگر انسانی خود را در این دایره قرار ندهد تکلیف حقوق انسانی او چه می‌شود.

محمد تقی جعفری در تحقیق در نظام جهانی حقوق بشر با اشاره به ادله عقلی و نقلی انسان را ناتوان از شناخت خود و حقوقش می‌دانند و معتقد است پذیرفته شدن یک اعلامیه از سوی عده ای بر الزام درستی آن صحه نمی‌گذارد.

عبدالله جواد آملی هم در کتاب فلسفه حقوق بشر این اعلامیه سی ماده‌ای را که در سال ۱۹۴۸ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید همواره منشا بحث و سوال دانسته و  عقیده دارد ریشه های قوانین دین برای انسان از استحکام نظری و عملی قوی تری برخوردار است که در زمان طولانی تری هم راستی آزمایی شده است.

در این میان برخی از فلاسفه دین مدار با اشاره به منطق کمال گرای انسان قوانین حقوق بشر را محصل تجربه انسان از آزمون و خطا‌هایی به قدمت تاریخ می‌دانند که در واقع تفسیری از خواست مذاهب برای سعادت آدمی در زمان حال است!

آنچه که گفته شد نشان میدهد که فارغ از محتوا قوانین، فلسفه خاستگاه نگاه دین و اعلامیه حقوق بشر به انسان کاملا متفاوت استیکی انسان را دلسوز خود و دیگری آفریدگار را دلسوزتر می‌شناسد،با این حال به همان اندازه که به زیر پرچم  آوردن باورهای اعتقادی تمامی انسان‌ها در عصر حاضر ناممکن به نظر می‌رسد، اجرای کامل میثاق جهانی انسانیت هم مشکل است.

شاید قدم اول به بلوغ لازم رساندن انسان باشد تا بتواند بر لزوم عدم دخالت هر مذهبی در حکومت داری یقین پیدا کند آنگاه مسیر هموار تری در پیش خواهد بود!

هرچند که به نظر می رسد هنوز راه درازی تا رسیدن به قله انسانیت در پیش باشد!

 

اشتراک گذاری مقاله

آخرین اخبار