جنبش زنان

زن در قاموس جمهوری اسلامی؛ جنبش زنان در ایران (بخش دوم)

از تظاهرات اسفند ۵۷ در مخالفت با حجاب اجباری تا دختران انقلاب، در طول ۴۲ سال حاکمیت نظام تمامیت خواه جمهوری اسلامی، زنان و دختران ایرانی فارغ از خاستگاه فکری و اجتماعی در صف اول جنبش‌های مدنی و سیاسی حضور داشته‌اند.

مبارزه‌ای که از همان ابتدا در دو جبهه اجتماعی و حاکمیتی برای بدست آوردن جایگاهی برابر با مردان آغاز شده و همچنان ادامه دارد.

در جامعه سنت‌گرا و مذهب زده‌ای که بیش از ۱۵ قرن، نگاه تقدیس‌گر و جنسیت‌گرای آن به مردان، این اجازه را داده تا در عرصه انتخاب یکه تازانی  بی چون و چرا باشند، تعجبی نیست اگر  زنان که ۴۸ درصد بافت جمعیتی را تشکیل می‌دهند، به یک گروه اقلیتی که کمترین آزادی‌های آنان با اما و اگرهای بسیاری روبروست، تنزل داده شوند.

نگاهی به قوانین مدنی و کیفری در ایران ۱۵۰ سال گذشته نشان می‌دهد به جز در یک دوره ۲۰ ساله یعنی از تیرماه ۱۳۳۷ تا آبان ۱۳۵۷ تلاشی جدی در همسان سازی جنسیتی وجود نداشته است، تا جاییکه میزان مشارکت زنان در عرصه های مختلف پس از حاکمیت نظام اسلامی تا سال ۱۳۶۵ به ۳۵ درصد سال ۱۳۵۶ می رسد و این وضعیت درباره دگرباشان به مراتب اسفبارتر است.

تبلیغ واژه‌هایی چون عفاف و حرمت بدن که از نگاه سکسیستی ریشه در دین اسلام دارد، فارغ از سطح عمومی دموکراسی خواهی، همواره ساری و پابرجا مانده تا جایی که همین حالا نیز همسران و پدران زیادی خود را حافظ بدن دختران و همسران تحت طیول خود دانسته و ناموس پرستی و غیرت به ابزاری برای به چالش کشیدن اختیار زنان بدل شده است که اغلب برای زنان ثمری ندارد جز آسیب‌ رساندن به جسم و روح آنها. 

در آن سوی دیندارانی که تعمداً برای هویت جنسی یک زن اختیاری قائل نمی‌شوند و نص صریح احکام فقهی آنها، زن را وسیله آرامش مردان و ماشین تربیت و ازدیاد نسل می‌داند از مفاهیمی چون فحشا و فسق نهایت بهره برداری را برای سرکوب مطالبات زنانه می‌کند.

با آنکه چند همسری و قوانین مشمئز کننده و دور از انسانیتی چون ازدواج کودکان، صیغه و عقد موقت که جایگاه زن را به یک وسیله لذت بخش به مردانه تنزل می‌دهد، تشویق شده و فساد اخلاقی گسترده در مدیران و عمامه داران دامن دختران جوان را می‌گیرد، از موی سر تا زین دوچرخه به مصادیق و ابزار شهوت‌رانی و گناه افتادن مردان بدل می‌شوند و کار به جایی می‌رسد که وقتی حکومت از قرار گرفتن اسم مادر در کارت ملی می‌گوید صدای مخالفت با آن بلند می‌شود.

و این تنها یک روی سکه ایست که به فال زنان ایرانی قرعه خورده است.

جای تعجب نیست اگر در سرزمینی که امکان رابطه آزاد جنسی حتی برای مجردین مرد به رسمیت شناخته نمی‌شود، در یک پنهان کاری تعمدی به ناهنجاری‌های اخلاقی در زیر پوست جامعه بی‌اعتنایی شود و میزان آزارهای کلامی، تجاوز و خشونت‌های جنسی دیگر روز به روز بالاتر رفته و امنیت و سلامت روانی زنان به مخاطره بیفتد.

با این همه زنان ایرانی به رغم همه مشکلات در تحقق مطالبات خود از تکاپو نیفتاده و اندک اندک سنگرها را فتح می‌کنند.

حضور فعال اقشار مختلف زنان در عرصه‌های مختلف اجتماعی و افزایش سطح تحصیلات آکادمیک در بین دختران جوان آنها را با حقوقشان آشنا تر کرده و راه‌های جدیدی را برای استیلای یشان باز کرده است.

تغییرات بنیادی در خواستگاه مطالبات زنانه که دیگر از چهارچوب مادرانه و همسرانه خارج شده، بسیاری از مردان را که  به واژگانی چون زن گرفتن و به همسری دادن خو گرفته و در باورشان زن همچون دیگر دارایی‌های شخصیشان گرفتنی و دادنیست، حتی به رغم عدم رضایت درونی به تن دادن و پذیرش برابری جنسیتی مجبور کرده و حرمت مفاهیم قرون وسطایی چون زنا، ازدواج و بکارت روز به روز کمتر می‌شود.

افزایش تعداد روابط جنسی خارج از ازدواج، ازدواج‌های سفید و زندگی بدون سند و قباله زیر یک سقف در کلان شهرها مهر تاییدی بر این دگردیسی اجتماعی‌ست.

با این حال بسیاری از مخالفان به ظاهر روشنفکر و فمینیست جنبش زنان، از سطح فعلی مطالبات توده ها راضی نیستند و تقلیل خواسته‌ها به مواردی چون حق دیه برابر و حق طلاق بدون پیش شرط و آزادی پوشش را ملامت می‌کنند. نباید فراموش کرد قدم اول در مبارزات آزادیخواهانه زنانه، نه به دست آوردن جایگاه برابر بلکه تمکین مردان به پذیرش زن در کنار خود و همسان با خود است.

در واقع تاکید بر آزادی حقوقی، رفاه نسبی زندگی زنان و افزایش فرصت‌های سیاسی اجتماعی آنها تنها در پس جنسیت زدگی از جامعه سکسیست ایرانی ممکن خواهد شد.

مطالعات روانشناسانی چون ماریون وودمن و کارول ژیلیان بر رفتار اجتماعی زنان و مردان و درک آنها از پیشرفت نشان داده، صرف نظر از کارکردهایی که به اندام فیزیکی دو جنس بازگشت می‌کند، هیچ رفتار لزوماً مردانه یا زنانه‌ای که ریشه در طبیعت دو جنس دارد، وجود ندارد و بنابراین هیچ محدودیت جنسیت محوری قابل پذیرش نیست.

در سالهای اخیر گسترش اینترنت و شبکه‌های اجتماعی هر شهروندی را به یک گزارشگر و واقعه نگار بدل کرده و زنان ایرانی نیز با بهره بردن از ابزارهای ارتباطی جدید توانسته‌اند خواسته‌های خود را فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران به گوش جهانیان رسانده و دست حکومت را در برخوردهای قهری گسترده تا اندازه‌ای بسته نگه دارند.

این روزها توده مخالف تمامیت‌خواهی نظام حاکم بر ایران به مادران سالخورده دادخواه خون فرزندانشان به چشم قهرمانان خود نگاه می‌کند و زن و مرد شمع خاطره‌ی قربانیان سیستماتیک حکومت را روشن نگاه می‌دارد.

با این همه و به رغم تمام موفقیت‌های بدست آمده راه درازی برای استیلای جایگاه واقعی زنان در ایران در پیش است.

بررسی جنبش‌های مدنی عصر مدرن نشان می‌دهد که زنان از قدرت بالایی برای همبستگی توده‌ای و تشکل‌گرایی در استیفای مطالبات خود برخور دارند و سنت‌های پوسیده صدها ساله به جا مانده در سرزمین ۷ هزار ساله ایران جایگاهی نخواهند داشت.

در پایان شاید بد نباشد به این نوشته از سیمون دوبوار اگزیستانسیالیست پیشروی جنبش زنان فرانسه اشاره کنیم که:

«من می خواستم درباره خودم حرف بزنم اما به این نتیجه رسیدم که برای این کار نخست باید وضع زنان را به طور کلی توصیف کنم»

اشتراک گذاری مقاله

آخرین اخبار