گفتگو

گزارش های خبری سازمان های بین المللی ویژه

خلیج فارس

خلیج فارس

خلیج فارس به عنوان یکی از مهم ترین پهنه های آبی جهان همواره از جنبه های مختلف مورد توجه بوده است. وجود معادن سرشار نفت

دردنامه یکی از بازداشت شدگان آبان ۹۸ از زندان فشافویه

ریسمان – جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰؛ حسین هاشمی، زندانی سیاسی و از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری آبان ۹۸، که هم اکنون در زندان تهران بزرگ در حال تحمل دوران محکومیت ۵ ساله خود است با نگارش نامه ای از مشکلاتی گفت که زندانیان و علی الخصوص بازداشت شدگان اعتراضات سراسری آبان ۹۸ در زندان تهران بزرگ با آن روبرو هستند.

 

متن کامل این نامه که به شرح زیر است:

“روزانه ده تا ۱۵ هزار تومان برای پول آب؛ این کوچک ترین معضلی است که ما زندانیان آبان ۹۸ با آن دست و پنجه نرم می کنیم. آری جوانانی که به بنزین لیتری ۳ هزار تومان معترض بودند حالا باید آب خوردن خود را با لیتری ۵ هزار تومان تامین کنند. ده تا پانزده هزار تومان هزینه آب روزانه، زمانیست که شما در منطقه ای خوش آب و هوا زندگی کنید، اما زندانیان آبان را در دل کویر سوزان به زنجیر کشیده اند و طبیعتا نیاز شما در دل کویر به آب در حالت طبیعی بیشتر از دو لیتر است. آب زندان تهران بزرگ غیرقابل شرب است و مملو از بوهای بد و پر از سیلیس که شما نمی توانید برای استحمام و مسواک زدن از آن استفاده کنید. بعد از مدتی دندان های شما پوسیده و پوست بدنتان کم کم زخم می شود. حالا شما باید این نکته را هم در نظر داشته باشید که برای همین حمام هم برنامه ریزی وجود دارند و یا به زبان ساده تر بگویم آن را برایتان جیره بندی کرده اند و با هزار منت آن را در اختیارتان قرار می دهند. یک هفته ۱۲ تا ۴ بعد از ظهر و هفته بعد ۸ تا ۱۲ ظهر. توجه کردید آنان که برای حسین صحرای کربلا سینه میزنند و وا اسفا می کنند برای لبان تشنه حسین حالا آب را در دل کویر سوزان بر روی اسیران آبان بسته اند. 

مشکل بعدی اینست که شما در بدو ورود به زندان آن هم با حکم های کیلویی ۵ تا ده سال اگر قوی باشید نهایتا بعد از دو ماه ابتدا با قرص های تحت نظر آلوده می شوید. قرص هایی که ظاهرا شما را آرام می کند تا شب ها راحت تر بخوابید و فکر زندگی از دست رفته تان را نکنید. زندگی هایی که پس از آبان ۹۸ به طور کلی از هم پاشید. کم نیستند لیلاهایی که معشوق خود را رها کردند و شیرین هایی که دیگر منتظر فرهاد خود نیستند. چراکه فرهادشان را حالا اسیر کرده اند. آنهم نه یک روز نه دو روز نه یکماه نه دوماه …. بلکه با حکم های بسیار سنگین.

برمیگردم سر اصل داستان بعد از اینکه شما به قرص های تحت نظری آلوده شدید نیاز بدنتان به طور طبیعی بالا می رود و حالا دیگر بدنتان به کلونازپام، آلپرازولام، لارگاردین، متادون جواب نمی‌دهد و شما به دنبال مسکن های قوی سوق پیدا می کنید. زخم های روحی که دیگر جوابی از کلونازپام امثالهم نمیگیرد حالا شما یک راه پیش رویتان است. آری استفاده از شیشه، دوا و تریاک. انواع مواد مخدر مانند ریگ در بند سیاسی زندان تهران بزرگ به مانند آب خوردن پیدا می شود. اما دریغ از یک لیوان آب شرب، دریغ از سرویس بهداشتی مناسب دریغ از یک سیستم گرمایشی سرمایشی مناسب دریغ از یک فضای آرام برای کتاب و کتابخوانی، دریغ از یک بوته، یک گل و حتی یک شاخه درخت. جز سیمان و دیوار های خشن و سخت و سیم های خاردار چیزی پیش رویتان نیست و حتی کتابی که بتواند ما و پرنده خیالمان را به خارج از این فضا ببرد. به راستی هدف از زندانی کردن ما چه بود. به ما گفتند شما را در زندان می سازیم اما حالا میفهمم که منظورشان از ساخته شدن چه بود. آری ما را در زندان تهران بزرگ هر شب می سازند. قرار است بیمار از این جهنم دره بیرون برویم با انواع مرض های روحی و جسمی. چند خانواده در آبان داغدار فرزندان خویش شدند و چندین خانواده قرار است در آینده ای نزدیک به سوگ فرزندان خویش بنشیند؟

ملت ایران، ما را در بدترین شرایط زیستی نگهداری میکنند، شرایطی که حداقل ها را هم از ما گرفتند و حتی جای مناسبی برای نگهداری حیوانات نیست. چه برسد به نام مقدس انسان. از روند دادگاه ها برایتان می گویم. دادگاه هایی بدون حضور وکیل یا وکیل هایی که خفه شده بودند. بدون حضور هیئت منصفه و زیر ۵ دقیقه با حکم های کیلویی ۵ تا ۱۰ سال. از تجربه دادگاه خودم برایتان می گویم. تایم دادگاه؛ ۱ دقیقه و ۳۰ ثانیه، وضعیت وکیل؛ خفه، هیئت منصفه؛ بدون حضور ایشان، نماینده دادستان؛ آقای امین وزیری، حکم؛ ۶ سال و ۷۴ ضربه شلاق.

سیامک مقیمی را حتما همه تان شنیده اید جوانی ۲۰ ساله که می گفت در اطراف تهران زیرزمینی را اجاره کرده و تنها با مادر پیرش زندگی می کند. سیامک را از ۲۰۹ میشناسم. بچه ای که بسیار مهربان که تنها آرزویش خوشبخت کردن مادرش بود. اما افسوس که نتوانست. حالا سیامک شده بود باری بر روی دوش های مادرش. چرا که مجبور بود حداقل های سیامک را نیز تامین کند. سیامک در ۲۰۹ یک شب که از بازجویی سنگین برگشته بود، با لوله خودکار رگ های دست خود را زد. شاید نزدیک به ۱۰ بار هم در زندان دست به خودکشی زده بود. سوال من این است چرا کسی را که حداقل ۲۰ بار خودکشی کرده به زندان می آورید. چرا در عوض حمایت از یک جوان ایرانی کمر به نابودی او بسته اید. سیامک و خیلی از بچه های آبان اگر نظر منصفانه پزشک قانونی بود در همان اوایل عدم تحمل حبس شامل حالشان می شد. حالا سیامک چند روزیست که خوشبختانه آزاد شده و نمی دانم آیا توانی در او باقیمانده که بتواند زندگی مادرش را عوض کند یا نه. که امیدوارم جواب آری باشد. اما الان هم هستند کسانی که به دلیل مشکلات جسمی و روحی شامل عدم تحمل حبس می باشند اما کو گوش شنوا. 

از خودم برایتان می گویم؛ جوانی که دو ماه قبل از آبان جراحی کمر کرده بود اما در زمان دستگیری چنان مرا زدند که جراحی کمرم حالا اوت کرده هیچ، حالا دو مهره دیگر کمرم نیز نیاز به جراحی دارد. من هفته ای حداقل دو روز را نمیتوانم راه بروم از شدت کمر درد. سرگیجه هایی که بر اثر ضربات متعدد به سرم وارد شده سوغاتی است که برای همیشه با من خواهد بود.

میروم به سراغ وحید بابائی متاهل، دارای دو بچه قد و نیم قد ۲ و ۴ ساله، می گفت به اتهام تبلیغ علیه نظام دستگیر شده اما قاضی مقیسه ۶ سال به او داده؛ ۵ سال بابت اجتماع و تبانی و ۱ سال بابت تبلیغ. میگفت در دادگاهش اجازه صحبت کردن نداشته. به دستور پلیس امنیت مجبور به نقل مکان شده و خانه اش را به جای دیگری برده اند. برادر و برادرزاده وحید در طول این ۱۸ ماه طاقت  فرسا فوت شده اند اما حتی نگذاشته اند او برادرش را بدرود گوید. به او مرخصی تحت الحفظ هم نداند. تکلیف وحید با این همه زخم چه می شود. تکلیف بچه هایش که حالا دیگر نان آوری را ندارند چه! تکلیف زندگی وحید در کجای دستگاه عدالت قضائی مطرح می شود. امیرحسین مرادی، سعید و محمد ۱۸ ماه است زیر حکم اعدام اند و هر بار دادگاهشان کنسل می شود. امیرحسین هر روز مرگ را زندگی می کند، پدرش خودکشی کرده. به امیر حسین هم مانند وحید مرخصی ندادند که پدرش را بدرود گوید. پدرش را از او گرفتند و حالا اندک جانی را که برایش مانده می خواهند از او بگیرند. در زندان دچار بیماری پوست پروانه ای شده اما هیچکس به او رسیدگی نمی کند. آمپول هایش را ماه به ماه هم که با هزینه شخصی اش تامین می شود سروقت به او نمی زنند و بیماری اش مدام درحال عود کردن است. راستی ما را در این جهنم دره میان زندانیان با جرائم دیگر نگهداری میکنند. بخصوص در قرنطینه در میان سارقان. هرچند ما به آن سارقان هم با دید انسانی می نگریم اما سوال من این است که آیا خود قانون اصل تفکیک جرائم رعایت می شود؟ راستی در اینجا سر هر موضوع پیش پا افتاده تو را شورایی می کنند و اگر راجب نیازهایت صحبتی به میان بیاوری ابتدا جلوی مرخصی، سپس جلوی آزادی مشروط و در روزهای دیگر جلوی نامه هایت را می گیرند و هیچ نامه ای از تو به خارج از زندان منتقل نمی شود. چند هفته قبل یک نفر را بخاطر استفاده از شلوارک در حین خواب شورایی کردند. همین قدر مسخره و همین قدر مضحک. راستی تا یادم نرفته از ساس ها برایتان بگویم موجوداتی که به شدت به خون علاقه مندند و هرچه بیشتر خون میخورند بیشتر وحشی می شوند. ساس ها امانمان را بریده اند. شب ها به جان نیمه جانمان هجوم می آوردند و اندک خون باقیمانده مان را می مکند. عشق ساس ها به ما یکطرفه است آن ها خون ما را می خورند و ما …!

از موش های بزرگی برایتان بگویم که هیچ شباهتی به موش ندارد که فضولتشان مدام بر سر و صورتمان می ریزد. شاید با شنیدن نام موش موجودی کوچک و مهربان در ذهن شما می نشیند اما باید بگویم که این تصور شما کاملا اشتباه است. موش های تهران بزرگ خیلی موشند. یعنی می خواهم بگویم که حتی کلمه موش دیگر نمیتواند حق مطلب که همان موش باشد را ادا کند و باید کلمه دیگری برایشان انتخاب شود که زحمت آن را به فرهنگستان ادب و تولید واژه دکتر حداد عادل میسپارم.

ملت ایران اگر از سختی و رنج هایمان برایتان بگویم باید ساعت ها در کنارتان بنشینم و صحبت کنم و از این روزهای وحشتناکی که به ما گذشته است. اما سر فصل های مهم را برایتان بازگو کردم. ملت ایران ما نه جاسوس دولت متخاصمیم و نه وطن فروش، تنها کارگرانی بودیم که دیگر به تنگ آمده بودیم از این همه ظلم و اینهمه بی عدالتی. خسته شدیم از بس درجا زدیم و هیچمان به همان هیچ تبدیل شد. خسته شدیم از بس جوانانمان را که در سطل های زباله دیدم، یا معتاد در کف خیابان، یا خفته در گور ها. خسته شدیم از زنانی که تن خود را فروختند برای لقمه ای نان. خسته شدیم از اینهمه مغزی را که فراری دادند. ما برای غایت انسان در ایران جنگیدیم. برای به دست آوردن فقط ۵ درصد از خوشبختی مردمان غرب. دوستی میگفت اگر فقط ۵ درصد خوشبختی مردم غرب را داشتیم الان خوشحال ترین مردم خاورمیانه بودیم توجه کردید فقط ۵ درصد جنگ ما فقط ۵ درصد.

ملت ایران ما را تنها نگذارید، ما بی گناهیم، ما دشمن نبودیم، نیستیم و نخواهیم بود.

دردهای بچه های آبان را با شعری از خودم به پایان میرسانم؛

«در اینجا همیشه عید است

عید اسماعیل های بی نام و نشان

تابستان های بی تاب و بی خیر

پاییز سرخ علیل

در اینجا همیشه عید است

عید ابراهیم هایی که چاقو تیزکن خود را با ۶۷ درصد تخفیف خریداری کرده اند.»

حسین هاشمی/ ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰/ زندان تهران بزرگ”.

 

حسین هاشمی

با دوستان خود به اشتراک بگذارید

آخرین اخبار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *